" سرداری که با این عکسش کابوس رویاهای آمریکاست "
تا پنج سال قبل، کمتر سیاستمدار و نظامی غربی بود که نام «قاسم سلیمانی» را شنیده باشد اما جنگِ طولانی در «سوریه» و منازعاتِ «عراق»، شهرت این فرمانده ی ۵۷ ساله را عالمگیر کرد. حالا غربی ها، با کابوسی متفاوت از خیال پردازی های هالیوودی مواجه بودند که هم مورد نفرتشان بود و هم چاره ای جز تحسینش نداشتند. «جان مگوایر» افسر سابق سازمان سیا در عراق میگوید «او قویترین مأمور مخفی در خاورمیانه است ... و هیچکس او را نمیشناسد.». اما ما، حاج قاسم را می شناسیم. او همرزم خاکی و بی ادعای «حاج همت»، «مهدی باکری» و «علی هاشمی» است. سردارانی که در اذهان مردم ایران، خلق و خویشان، تنه به تنه فرشتهگان می زند و در مرز اسطورهگی قرار دارند. سردارنی که در حافظه ی تاریخی ملت مسلمان ایران، نامشان با «جهاد اکبر» بیشتر از «جهاد اصغر» پیوند خورده است.
«حاج قاسم» برای ایرانیان، از همان زمره و یادگار آنان به شمار می رود و به همین دلیل، طی چند سال گذشته، به شخصیتی ملی تبدیل شده است.
غربی ها و خصوصا یانکی ها، درست همین چهرهی «حاج قاسم» را نمی شناسند و به همین برایشان مرموز و رعب انگیز است. برای کابوی های آمریکایی، مصداق فرمانده نظامی، یا «ژنرال رومل» است یا «ژنرال آیزنهاور». این دو به لحاظ الگوهای نظامی تفاوت زیادی با هم ندارند، به جز آن که جبهه هایشان متفاوت است. اما «قاسم سلیمانی» با نبوغ نظامی حیرت انگیزش، زمانی که دست به سوی آسمان بلند می کند و به نماز می ایستد، از تمامی ژنرال های شناخته شدهی تاریخ نظامی گری مدرن، متمایز می شود. در منطق کابوی ها، او هیچ تعریفی ندارد. انگار که از دنیایی دیگر آمده است. او یک وحشتِ محض و یک کابوس است. باید «بتمن» و «سوپرمن» و «اسپایدرمن» به جنگش بروند. آن ها هم که اوهامی بیش نیستند. و این جا است که آینده ی تاریخ، به گونه ای متفاوت از تمامی محاسبات، ورق می خورد. آینده ای که بنده گی و نماز، اصلی ترین استراتژی نظامی خواهد بود. البته هستند بسیاری که این جملات را شعاری و تبلیغاتی خواهند دانست اما چه باک؟ بگذار هر چه می خواهند بگویند و ببافند کنند. تا این جای کار، این سردار نمازخوانِ ما بوده است که پوزه شیطان را با همه ناوگان و شکوه آهنینش، به خاک مالیده.
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ

برچسبها:
" هشدار سردار سلیمانی "
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله: آزادی شهر استراتژیک «جرفالصخر» عراق، بنا به دلایل متعدد، از آزادی شهر آمرلی این کشور و بنا به برخی اقوال، حتی از عملیات پیروزمندانه «قلمون» سوریه نیز مهمتر است.
عملیات عاشورا هم که به آزادسازی این شهر منجر شد خود، گفتنیهای شنیدنی دارد که برخی از آنها شاید برای عدهای حتی باورکردنی نباشد. به عنوان مثال این منطقه از سال ۲۰۰۳ محل جولان تروریستها بوده و حتی آمریکاییها در طول ۹ سال اشغال عراق نیز نتوانسته بودند (یا شاید هم نخواسته بودند) آن را پاکسازی کنند. در این باره گفتنیهایی است:
۱- جرفالصخر، منطقهای است مثلثیشکل با جمعیتی بالغ بر ۸۰ هزار نفر با ترکیب مذهبی غالبا شیعه و سنی که در حد فاصل کربلا و بغداد قرار دارد. این شهر از غرب نیز به استان الانبار متصل میشود. به عبارت بهتر، جرفالصخر، دروازه ورود به کربلا، بغداد و به طور کلی، تمام استانهای جنوبی عراق است. این منطقه که فقط ۶۰ کیلومتر با بغداد و ۸۰ کیلومتر با فلوجه فاصله دارد، یک منطقه مواصلاتی است که بخشهای شمالی، جنوب شرقی و غربی را به هم وصل میکند.
همین «موقعیت خاصِ» استراتژیک بود که این شهر را مورد «توجه خاص» تروریستها قرار داده بود. با آزادسازی این منطقه، نه تنها خطر از شهرهایی چون کربلا، نجف و شهر بغداد دور شد، بلکه مقدمه آزادی مناطق دیگر مثل شهر فلوجه هم فراهم آمد. فلوجه در غرب جرفالصخر قرار دارد.
۲- شرایط محیطی حاکم بر این منطقه، مسئله مهم دیگری است که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد. جرفالصخر، منطقهای است سرسبز و جنگلی که امکان انجام عملیات کلاسیک برای ارتش در آن «بسیار» سخت است. طبق گزارشهای رسمی، ارتش عراق آزادی این منطقه را از مناطق فرات - مشرف به کربلا- آغاز و ذرهذره جلو رفت تا اینکه سرانجام چهارم آبان ماه با حمله به قلب آن، شهر را به طور کامل آزاد کرد. به عبارت دیگر، نوع عملیات نظامی که برای آزادسازی این منطقه صورت گرفت، در نوع خود کمنظیر است.
۳- اینکه چنین منطقهای با چنان موقعیت مهمی از سوی ارتش عراق و نیروهای مردمی این کشور آزاد میشود و غربیها نیز در آن هیچ سهم و نقشی حتی به اندازه شلیک یک گلوله هم ندارند نیز، در جای خود حائز اهمیت است.
بنا به ادعای مقامات رسمی آمریکایی، ایالات متحده تا سال ۲۰۱۱ در اوج قدرت، و براساس اخبار متواتر و موثق، تروریستها تا این سال در اوج ضعف قرار داشتند. از طرفی، همان طور که اشاره شد، شهر جرفالصخر از سال ۲۰۰۳ یعنی زمانی که عراق در اشغال آمریکاییها بود، به بهشتتروریستها تبدیل شده و تا همین چند روز پیش نیز اوضاع چنین بود. این بدین معنی است که ارتش عراق با عملیات عاشورا، ظرف چند روز، کاری کرد که آمریکاییها نتوانسته یا نخواسته بودند طی سالها آن را انجام دهند.
۴- ائتلاف به اصطلاح ضد داعش، که با پیشنهاد «سعودیهای وهابی» به بهانه و با تظاهر مقابله علیه «وهابیهای تکفیری»! راهاندازی شده، به گفته سازندگان آن، تشکیل شده است از ۶۰ کشور جهان به رهبری آمریکا. دستاورد این ائتلاف در مبارزه با تروریستها را همین یکی دو روز پیش جان کربی، سخنگوی پنتاگون در یک جمله عنوان کرد: «آمریکا نتوانسته جلوی پیشروی داعش را بگیرد!»
۵- وقتی که آمریکا با آن همه دبدبه و کبکبه، بگوید نمیتواند یک مشت تروریست اجارهای را متوقف کند، دو حال بیشتر ندارد. یا این کشور درست میگوید و آمریکا که رهبری ۵۹ کشور را در ائتلاف ضد داعش بر عهده دارد، واقعا به قدری ضعیف شده که قادر به متوقف کردن حرامیهای تکفیری نیست؛ که در این حالت، باید به بیخاصیتی ارتش ۶۰ کشور جهان خندید. یا اینکه دروغ میگوید، چرا که به تروریستها هنوز احتیاج دارد.
به نظر میرسد، احتمال دوم به واقعیت نزدیکتر باشد. یعنی آمریکاییها نمیخواهند تروریستهای تکفیری از بین بروند یا حتی تضعیف شوند چرا که در این صورت، به اهداف خود نخواهند رسید.
اظهارات مقامات و رسانههای آمریکایی مبنی بر اینکه مثلا، «جنگ با داعش ۳۰ سال زمان نیاز دارد»، یا «این گروه، ثروتمندترین گروه تروریستی جهان است» و... نیز با همین هدف صورت میگیرد.
آمریکاییها نیاز دارند، حتی اگر شده، داعش را قوی جلوه دهند. آنها از خود میپرسند چرا باید گروهی را که در حال پیشبرد اهداف استعماری آنها در خاورمیانه و جهان اسلام است، متوقف کند؟! یکی از این اهداف اسلامهراسی است. داعش ظرف چند ماه جنایت، چقدر در پیشبرد اسلامهراسی که آرزوی دیرینه استعمارگران است پیش رفت؟!
۶- آزادی جرفالصخر تاثیر عمیق خود را بر جبهه مقاومت برای رسیدن به پیروزیهای دیگر خواهد گذاشت، همانطور که آزادی آمرلی تاثیر خود را گذاشت. اگر ادعا کنیم آزادی جرفالصخر نتیجه طبیعی پیروزی در آمرلی بود، بیراهه نرفتهایم. این تاثیر نه فقط در جبهه عراق که در جبهه نبرد سوریه و لبنان نیز ملموس و عمیق خواهد بود چرا که داعش، جبهه النصره، ارتش آزاد و ... اگرچه عناوین متفاوتی برای خود برگزیدهاند، اما در هر حال از یک آخور تغذیه میشوند و ماحصل یک تفکر مسموم هستند. بنا بر این پیروزی در جرفالصخر، همه این تکفیریها را تحتالشعاع قرار داده و روحیهای برای آنها باقی نخواهد گذاشت.
۷- سردار قاسم سلیمانی و نقش برجسته وی در عملیات آزادسازی جرفالصخر و آمرلی اما، خود داستان دیگری است که پرداختن به آن مطلب مستقلی میطلبد. در این باره فقط به این اکتفا میکنیم که حضور یک استراتژیست مومن و معتقد ایرانی در کشورهای دوست و همسایه و نجات مردم از ادیان مختلف (ایزدی، مسیحی، شیعه، سنی و...) نه تنها محبوبیت وی در ایران و حتی مردم جهان را افزایش داده بلکه بر محبوبیت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران نیز در منطقه میافزاید. تصور کنید، عدهای وحشیتر از حیوانات وحشی به جان و مال و ناموس مردم هجوم آورده و از هیچ جنایتی - تاکید میشود - هیچ جنایتی دریغ نورزند. سپس مدعی همیشگی دفاع از حقوق بشر به همراه ۵۹ کشور دیگر ادعا کنند، قادر به دفع شر این موجودات نیستند. بعد، این حیوانات شروع به قتل عام گسترده کرده و مغولوار هزاران نفر را سلاخی کنند و.... در این هیاهو، مردی به کمک چند مشاور نظامی که تعدادشان از انگشتان دست هم کمتر است، ورود کرده با هیچ چشمداشتی، هم مدعیان دروغین و هم تکفیریهای وحشی را تحقیر کند. در این شرایط، احساس ناجیان نسبت به منجی چه خواهد بود؟
در انتهای این وجیزه، به عنوان حسن ختام به اظهاراتی که در شبکههای اجتماعی با عنوان «پیام سردار به داعش» به سردار سلیمانی نسبت داده شده، اشاره میکنیم. اگرچه صحت این اظهارات تایید نشده، اما شنیدن آن خالی از لطف نیست: «اگر پایتان، فقط پایتان به حرم سیدالشهدا (ع) برسد با کسب اجازه از ولی امر مسلمین کربلای جدیدی را رقم خواهیم زد که تاریخ به خود ندیده باشد و به همراه سربازان امام زمان(عج) نماز ظهر را در بقیع خواهیم خواند.»
*کیهان
برچسبها: